بعضی کتابها در همه کتابفروشیها موجود است؛ مثل «شازده کوچولو» یا «شهریار کوچولو» نوشته آنتوان سنت اگزوپری. چندی پیش بنیاد نویسنده در فرانسه اعلام کرد این کتاب رکوردار بیشترین ترجمه در دنیاست. داستان سنت اگزوپری یکی از آثار کلاسیک کمتر از ۲۰۰ صفحه است.
ترجمه شازده کوچولو در ایران هم وضعیت عجیبی پیدا کرده است. ناشران زیادی این کتاب را با ترجمههای متفاوت روانه بازار کردهاند. از محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و احمد شاملو گرفته تا مصطفی رحماندوست این داستان را به فارسی برگرداندهاند.
پایگاه اینترنتی «شبکه مترجمین ایران» در مقدمه تحقیق و مقایسهای که درباره ترجمههای شازده کوچولو انجام داده، مینویسد: «با مطالعه دقیق میتوان به تفاوتها و شباهتهای کار این مترجمین زبده پی برد. برای نمونه میتوان گفت که ترجمه شاملو به اشعار خود نزدیکتر بوده و از حالت شکستهنویسی خاصی پیروی میکند. ابوالحسن نجفی ترجمه رسمیتری انجام داده و سعی نکرده تا متن حالت کودکانه پیدا کند. بالاخره در متن ترجمه قاضی از کلمات قدیمیتری استفاده شده تا آن را بیشتر به داستانی کلاسیک شبیه سازد».
داستان نوشته شده توسط سنت اگزوپری، خلبان فرانسوی، اولین بار در سال ۱۹۴۳ توجه خوانندگان را به خود جلب کرد. نویسنده، شازده کوچولو را زمانی که در آمریکا بود نوشت. او برای خلق این داستان از تجربیاتش در نیروی هوایی فرانسه استفاده کرد.
نثر ساده و روان داستان، اولین ویژگی است که خوانندگان را به خود جلب میکند. انتشارات پنگوئن در مطلبی به ۷ درسی که میتوان از شازده کوچولو آموخت اشاره کرده است:
عاشق اعداد نشوید
بزرگترها عاشق اعدادند. وقتی در مورد دوستی جدید با پدر و مادرتان حرف میزنید، هیچوقت از شما نمیپرسند که «دوست جدیدت چه صدایی دارد» یا «به چه بازی علاقهمند است» اولین سوالها اعداد زندگی دوست جدید را نشانه میروند. «او چند ساله است؟» «پدرش چقدر پولدار است». اغلب والدین تصور میکنند این بهترین روش برای سنجش کیفیت دوست جدید است.
مراقب سیاره باشید
شازده کوچولو در بخشی از کتاب توضیح میدهد: «اولین کاری که هر روز صبح انجام میدهید مراقبت از خود است. مسواک میزنید و صورتتان را میشویید. خب دومین کار هر روزتان باید این باشد که مراقب سیارهتان باشید».
دیگران را نه با حرفهاشان، بلکه با کارهایشان قضاوت کنید.
[گل سرخ من] مرا با عطر و بوی خود پر کرد، او شادی را به زندگی من آورده بود. من هرگز نباید او را ترک کنم. باید میفهمیدم یک روح شیرین حساس پشت همه بازیهای احمقانهاش وجود دارد.
روابط باعث میشوند زندگی ارزش زندگیکردن داشته باشد.
-اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: خب، این چیزی است که اغلب فراموش میشود. فکر میکنم یعنی برقراری نوعی رابطه.
– ارتباط؟
روباه گفت: بله. برای من، تو یک پسر مثل صد هزار پسر کوچک دیگری، فقط یک پسر کوچک. من به تو احتیاج ندارم و تو به من نیاز نداری. برای تو من یک روباه مثل هر روباه دیگر هستم، مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر تو، من را اهلی کنی، ما یک رابطه ایجاد میکنیم. بنابراین به یکدیگر احتیاج خواهیم داشت. شما در جهان برای من بینظیر میشوید. اگر مرا اهلی کنی، تمام زندگی من بسیار سرگرمکننده خواهد شد. من می توانم صدای پای شما را بشناسم و تفاوتش را با صدای پای باقی بدانم. با صدای هر قدم دیگری میخواهم در زمین فرو برم. اما قدمهای تو به گوش من مثل موسیقی میشود و من به سرعت میخواهم از سوراخم بیرون بیایم.
چیزهای مهم زندگیتان را نمیبینید فقط با قلب حس میکنید
»وقتی شاهزاده کوچک خوابید، او را در آغوش گرفتم و راه افتادم. حین قدم زدن وقتی در آغوشم بود تکان میخوردم. به نظرم رسید که با ارزشترین گنج را حمل میکنم و هیچچیز شکنندهتر از آن در تمام جهان وجود ندارد. زیر مهتاب به پیشانی رنگپریدهاش نگاه کردم، چشمان بسته و موهایی که در وزش باد میلرزید. با خود فکر میکنم که چه میبینم؟ چیزی جز پوست نیست. آنچه واقعا مهم است با چشم دیده نمیشود«.
زمانی خاص که برای چیزها میگذارید به آن ارزش میبخشد
سطل را به لبش نزدیک کردم. نوشید؛ چشمانش بسته شد. سپس من نوشیدم. گوارا بود. مثل خوردنیهایی نبود که هیمشه میخوریم. شیرینی این آب از قدم زدن طولانی زیر ستارهها، از ترانه قرقره سطل و تلاش برای بالا آوردن آن، متولد شده است. بنابراین احساس خوبی به من داد و باعث خوشحالیام شد.
درنهایت، نگاه کردن به ستارهها را فراموش نکنید
»ستارهها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارند. به مسافران میگویند کجا هستند و به کجا میروند. اما برای دیگران، فقط نورهای کوچکی در آسمانند. برای محققان، دنیایی از ناشناختهها هستند که هنوز کشف و درک نشدهاند. برای تاجر من، طلا هستند. اما همه ستارهها خاموش میمانند. و شما؟ هیچکس در جهان، ستارگان را مانند شما نخواهد دید. برای شما، فقط برای شما، ستارهها همیشه میخندند«.