عصر طلایی سینما به طرز شگفتانگیزی تاریک است. از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۹، مخاطبان آمریکایی مجذوب ملودرامهایی درباره کارآگاههای هاردبویلد و بزنبهادر، زنهای مرموز و خطرناک و معماهای مخوف با منشا ادبی شدند. این سبکی است که بعدها به عنوان فیلم نوآر شناخته شد. بسیاری از فیلمهای نوآر کلاسیک، برای دهههای آینده منبع الهام سینما بوند. اما چه نوآرهایی ببینیم؟ در ادامه یک لیست هفتتایی از بهترین نوآرهای تاریخ سینما معرفی میشود.
غرامت مضاعف (Double Indemnity)
غرامت مضاعف به کارگردانی بیلی وایلدر و با فیلمنامهای که ریموند چندلر، نویسنده مشهور ادبیات جنایی نوشت (و البته تا قبل از آن فیلمنامه ننوشته بود)، مظهر فیلم نوآر خوب است.
اگرچه چند سال بعد از اولین فیلمهای نوآر پا به عرصه گذاشت، میزانسن را برای فیلمهای بعدی نوآر تعریف کرد. این به لطف جان اف. سیتز، فیلمبردار غرامت مضاعف بود که عناصر بصری تاریک اکسپرسیونیسم آلمانی را به کار گرفت.
او سایههای سیاهی را که پرده کرکرهای روی صورت شخصیتها میانداخت به عنوان تکنیکی بصری برای نمایش استعاری به دام افتادن آنها پشت میلهها به کار گرفت.
توطئهای که والتر نف ( با بازی فرد مک موری) مامور شرکت بیمه و فیلیس دیتریشسون (باربارا استانویک) برای قتل شوهرش برای دریافت پول بیمه میچینند، در زمان خودش مرزهای یک داستان هالیوودی را جابهجا کرد و با محدودیتهای فراوانی از سوی کد هیز یا نظامنامه تولید تصاویر متحرک مواجه شد.
سانست بلوار (Sunset Boulevard)
سانستبلوار یکی از بهترین فیلمهای بیلی وایلدر است. وایلدر بسیاری از تکنیکهای مورد استفاده در غرامت مضاعف را دوباره به کار میگیرد؛ مانند نورپردازی با کنتراست بالا و فضای داخلی تیره و در برابر آن زیبایی و زرق و برق هالیوود. این فیلم مکان و ژانر را به شکلی شوخطبعانه یکی میکند و یکی از بهترین نوآرها را ارائه میدهد.
در ابتدای فیلم، مردی مرده، شناور روی آب در ویلایی بزرگ را میبینیم که میخواهد داستان خودش را برایمان تعریف کند. اینکه چطور کارش از نویسندهای بدهکار و بیپول، به تبدیل شدن به جسدی روی آب در حیاط عمارتی اعیانی رسید.
مرد سوم (The Third Man)
اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، هالی مارتینز ( با بازی جوزف کاتن) که نویسنده رمانهای وسترن عامهپسند است، برای دیدار دوست دوران کودکیش هری لایم (اورسن ولز) به وین میآید، چون قرار بود در آن بازار کساد، هری برایش کاری پیدا کند. اما وقتی به خانه هری میرسد، میفهمد کمی قبل هری در یک تصادف رانندگی کشته شدهاست. ۲ مرد مدعیند که بالای سر جسد او بودهاند، اما یک شاهد عینی، سه نفر را دیده و مرد تازه از راه رسیده، باید معما را حل کند.
در این فیلم نورپردازی با کنتراست بالا در کنار باران، کیفیتی بازتابی به تصاویر داده است و این به خوبی فضای وهم و تردید را به مخاطب القا میکند. کارگردان، کارول رید، بخشهای هیجانانگیز فیلم را به فاضلاب و تونلهای زیرزمینی با دیوارهای سنگی خیسش میکشد که حتی در تاریکی، تصویر میدرخشد.
گراهام گرین، نویسنده فیلمنامه مرد سوم، بعدتر به صرافت نوشتن رمانی بر اساس این فیلمنامه افتاد و رمان مرد سوم را نوشت.
در مکانی پرت (In a Lonely Place)
در مکانی پرت، به کارگردانی نیکلاس ری، نوآری است درباره درون هالیوود. همهچیز درباره تاریکی است که وقت ناامیدی، میتواند گریبان افراد خلاق را بگیرد. دیکس (با بازی همفری بوگارت) یک فیلمنامهنویس درونگرای مظنون به قتل است. زنی که در همسایگی او زندگی میکند، به بیگناهیش شهادت میدهد، اما مدتی بعد از این زن به او مشکوک میشود.
پایان فیلم تراژیک است، اما نه بیجهت خشن و کارگردان، راه برای فیلمهای نوآر بر اساس ماجراهای مربوط به هالیوود، مثل محرمانه لسآنجلس هموار میکند.
نشانی از شر (Touch of Evil)
اهل فن میگویند که فیلم نوآر کلاسیک در سال ۱۹۵۹ به پایان رسید و فیلم «نشانی از شر» یکی از آخرین فیلمهای این ژانر است. داستان این فیلم در مرز مکزیک و ایالات متحده میگذرد و داستان یک پلیس مواد مخدر را دنبال میکند که در حال تحقیق روی پرونده یک خودروی بمبگذاری شده مکزیکی است که در خاک آمریکا منفجر شده است.
یونیورسال پیکچرز حق ادیت را از نویسنده و کارگردان اورسون ولز گرفت، برخی از صحنهها را دوباره فیلمبرداری کرد و بعضی قسمتها را مجددا تدوین کرد. ولز در این فیلم در نقش پلیس فاسد امریکایی بازی کرده و در مقابلش چارلتون هستون در نقش پلیس مکزیکی ظاهر شده است.
از درون گذشته (Out of the Past)
این فیلم به کارگردانی ژاک تورنر و با بازی رابرت میچام، جین گریر و کرک داگلاس، از رمانی به نام «چوبه دار مرا بلند بساز» (Build My Gallows High) اقتباس شده است.
داستان پیچیده و روایت جذاب، فیلمبرداری تاریک، استفاده از الگوی کلاسیک فمفتال و … در زمان خودش تحسین منتقدان را برانگیخت. همینطور هیئت ملی حفظ فیلم در کتابخانه کنگره، نام آن را در لیست «فیلمهای از نظر فرهنگی، تاریخی یا زیباییشناختی مهم» قرار داده است.
یک کارآگاه خصوصی برای فرار از گذشته، به یک شهر کوچک میآید و یک پمپ بنزین راهاندازی میکند، اما گذشتهاش او را پیدا میکند.
اوج التهاب (White Heat)
جیمز کاگنی در فیلم اوج التهاب در نقش گانگستر دیوانه، کودی جَرِت یکی از بهترین نقشآفرینیهایش را ارائه میدهد. تصویر او از این شخصیت – که به طور فزایندهای ناپایدار با بیماری روانی مشخص و جهنمی از عقده ادیپی است – شبیه بازیهای چندلایهای است که در فیلمهای جنایی آینده میبینیم.
کودی جرت، بعد از مرگ مادرش برای کشتن قاتلانِ او تصمیم به فرار از زندان میگیرد. شخصیت این گانگستر و وابستگی عجیب به مادرش، الهامگرفته از شخصیت قاتل نیویورکی، فرانسس کراولی است که در سن ۱۸ سالگی به دلیل کشتن یک مامور پلیس با چاقو، به مرگ محکوم شد. آخرین کلمات او این بود: عشق من را به مادرم برسانید.